جمهوری اسلامی ازآنجا که برآمده از انقلاب ۵۷ علیه پادشاهی پهلوی است، طبعا خود را در تقابل با حکومت شاهنشاهی تعریف میکند. این تقابل بهویژه خود را در حوزه سیاست خارجی نشان میدهد. شاید بتوان با اطمینان گفت که تقریبا هیچ حوزهای در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نمیتوان یافت که در تقابل با سیاست خارجی دولت شاهنشاهی نباشد.
این البته نکتهای است که بلندپایگان جمهوری اسلامی نیز با افتخار از آن یاد میکنند و تلاش گستردهای برای تاکید روی این نکته دارند که نوع سیاست خارجی اتخاذ شده در سالهای پس از بهمن ۵۷ در تقابل بنیادین با رویکردهای پادشاهی پهلوی قرار دارد. این را در سخنان علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بهراحتی میتوان یافت. یکی از رویکردهای خامنهای در دفاع از انقلاب پهلویستیزانه ۵۷، اشاره پیاپی او به روابط گسترده و راهبردی پادشاهی پهلوی با ایالاتمتحده آمریکا است. اشارهای که البته با ادبیات تحقیرآمیز و شماتتبار بیان میشوند و نزد او یک نکته منفی بهحساب میآید.
خامنهای در یک سخنرانی در سال ۱۳۷۹ میگوید: «درست است که انقلاب اسلامی ایران رژیم پهلوی را از بین برد، اما این مبارزه، فقط مبارزه با رژیم پهلوی نبود؛ مبارزه با حضور آمریکا و با سلطه و نفوذ آمریکاییها بود که تا مغز استخوان این ملت نفوذ کرده بودند». ولی برخلاف آنچه خامنهای مدعی است، آمریکا در دوره پادشاهی پهلوی هیچگاه بر ایران «سلطه» نداشت. در این زمینه توجه به «قانون مربوط به عهدنامه مودت و روابط اقتصادی و حقوق کنسولی بین ایران و دولت متحده آمریکا» که در دوره ریاستجمهوری دوایت آیزنهاور با ایران منعقد شد، لازم و شایسته یادآوری است.
این عهدنامه در سال ۱۳۳۴ منعقد شد؛ یعنی در دورهای که کشور ایران همچنان در ضعف اقتصادی بود؛ اما در این عهدنامه به صورتی کاملا آشکار دو کشور در قبال هم تعهداتی که بار کاملا حقوقی دارند، منعقد کردند و در طول مدتی که این عهدنامه پابرجا بود (در سال ۲۰۱۸ دولت ترامپ از این عهدنامه خارج شد) ایران و ایالاتمتحده چندین بار بهواسطه تعهداتی که به یکدیگر در این عهدنامه داده بودند از رفتارهای یکدیگر به دادگاه بینالمللی لاهه شکایت بردند و دادگاه لاهه نیز آن شکایتها را بر اساس این عهدنامه دارای اعتبار لازم برای پیگیری دانست.
ضمن اینکه حتی در سالهای پیشتر و زمانی که ایران دولتی بود که سخت نیازمند کمکهای اقتصادی و نظامی بود و در این زمینه چشم به آمریکا داشت، باز هم نمیتوان از سلطهگری آمریکا و سلطهپذیری ایران سخن گفت، چنانکه میتوان از اصل چهار ترومن و نوع اجرای آن در ایران مثال زد.
در پی سخنان هری ترومن - رئیسجمهوری وقت آمریکا - که در سخنرانی مشهور خود در ۱۹۴۹ اعلام کرده بود آمریکا خود را موظف میداند به کشورهای نیازمند کمک کند، ایران ازجمله کشورهای دریافتکننده این کمک شناخته شد. کمکهایی که به «اصل چهار ترومن» شهرت یافت و به همین نام نیز تشکیلاتی در ایران تاسیس شد که در دوره اوج فعالیت خود در ایران تا هفت هزار کارمند در ایران داشت. ولی همانطور که در بالا گفته شد این کمکها که در جهت مانعگذاری برای نفوذ کمونیسم در کشورهای ضعیف اعطا شده بود، بههیچعنوان رنگ و بوی سلطهگری بر ایران نداشت؛ چنانکه حتی نویسندگان همراه و همدل با دولت محمد مصدق که آمریکا را متهم به «کودتا» علیه دولت مصدق در ایران میکنند، از این طرح تمجید کردند.
برای نمونه میتوان به مقاله دکتر اکبر کرباسیان ارجاع داد که در مقالهای در دیماه ۱۳۷۸ در شماره ۱۰۷ از نشریه «گزارش»، در تمجید از رویکردهای حاکم بر اجرای اصل چهار ترومن در ایران مینویسد که حتی متخصصان آمریکایی که بایستی به ایران میآمدند نیز با دقت انتخاب میشدند و ترجیح داده میشد بیشتر این افراد از ایالت یوتا در آمریکا باشد که فرهنگ سنتی و مذهبی حاکم بر آن به رویکرد سنتی و مذهبی حاکم بر فرهنگ روستایی در ایران نزدیک بود. طبعا چنین رابطهای که این درجه از حساسیت در آن اعمال شده است نمیتواند در ذیل «سلطه» تعریف شود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
درواقع نگاهی به روند رابطه ایران و آمریکا در دوره پادشاهی محمدرضاشاه نشان میدهد که ایران از دولتی دوست و نیازمند به کمک آمریکا به قامت دولتی برکشیده شد که همچنان دوست آمریکا بود ولی این اندازه اعتمادبهنفس داشت که در مسئله قیمت نفت نقش ویژه جهانی خود را بازی کند و به اعتراض دولتهای غربی بهویژه آمریکا توجه نکند یا بیتوجه به حساسیتهای آمریکا، تصمیم به گسترش رابطه با شوروی بگیرد و پای این کشور را در حوزه سرمایهگذاری صنعتی در ایران باز کند؛ ولی این گسترش روابط با شوروی نیز ایران را از اتحاد استراتژیک با آمریکا بر سر مبارزه با کمونیسم خارج نکرد و ایران همچنان متحد جهان آزاد برای مبارزه با گسترش نفوذ ایدئولوژیک شوروی بود.
ایران؛ شریک ایالاتمتحده در جنگ سرد
درزمینه چگونگی اتحاد استراتژیک آمریکا با ایران در مقابله با کمونیسم بهویژه در دوره ریاستجمهوری ریچارد نیکسون، پژوهش ارزشمند «رهام الوندی»، دانشیار تاریخ در مدرسه علوم سیاسی و اقتصادی لندن در کتاب «نیکسون، کیسینجر و شاه؛ روابط ایالاتمتحده و ایران در جنگ سرد» شایسته مرور و بازخوانی است. این بازخوانی و اشاره به این مقطع خاص ازاینرو ارزشمند است که سند محکمی برای ابطال فرضیه سلطه آمریکا بر ایران در دوران پادشاهی محمدرضاشاه است.
با استفاده از تعابیر و واژگان مورداستفاده «رهام الوندی»، پادشاهی پهلوی در دهه ۷۰ میلادی و طی سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ نهتنها دیگر یک «دولت متکی» به آمریکا نبود، بلکه در نقش «شریک ایالاتمتحده در جنگ سرد» نقش بازی میکرد. (الوندی، ۱۳۹۶، ص ۱۲)
بر اساس آنچه الوندی میگوید، ریچارد نیکسون در مه ۱۹۷۲ در دیداری در تهران صراحتا خواستار «حمایت» شاه از خود شده بود و شاه نیز رئیسجمهوری وقت آمریکا و مشاور او، هنری کیسینجر را قانع کرد که دکترین «سیاست دو ستون» که بر اساس موازنه دو قدرت بین ایران و عربستان بود را رها کرده و صرفا ایران را قدرت برتر منطقه حساب کنند.
اینها همه در حالی بود که سیاست «برتری منطقهای ایران» لزوما به مذاق دیگر متحدان برجسته ایالاتمتحده آمریکا خوش نمیآمد؛ انگلیس که دههها حاکم مطلق خلیجفارس بود در راستای سیاست سنتی خود در حمایت از اعراب منطقه در سالهای پایانی دهه ۶۰ میلادی حتی با تصور اینکه پس از خروج انگلیس از خلیجفارس، صرفا ایران جای این کشور را پر کند و تبدیل به قدرت برتر منطقه شود، مخالفت میکرد.
مخالفت انگلیسیها با برتریطلبی پادشاهی ایران در منطقه بهجایی رسیده بود که تعارف را نیز کنار گذاشته و در گزارشهای دیپلماتیک دست به تخفیف و تحقیر میزدند. رویکردی که در گزارشی از سفیر انگلیس در عربستان سعودی در سال ۱۹۶۷، یک سال پیش از خروج انگلیس از خلیجفارس پیدا است. در این گزارش که در جریان سفر پادشاه ایران به عربستان در همان سال نوشته شد، سفیر انگلیس تلاش محمدرضاشاه در راستای عظمتجویی برای ایران را تحقیر میکند و مینویسد: «پسر یک گروهبان بیسواد ایرانی، فریبکار، متظاهر و خجالتی که وارث تاجوتخت سههزارساله شاهنشاهی هخامنشی است». (همان، ص ۵۸)
ولی همانطور که در بالا اشاره شد با ورود ریچارد نیکسون به کاخ سفید، معادله عوض شد و نیکسون که فراتر از روابط گرم سیاسی، دوستی و رفاقت عمیقی با شاه داشت، نهتنها به سخن انگلیسیها توجهی نکرد بلکه از او برای تبدیل ایران به قدرت برتر خلیجفارس حمایت کرد و حتی خواستار حمایت پادشاهی ایران از ایالاتمتحده آمریکا در مبارزه با کمونیسم شد.
در دهه ۷۰ میلادی اعتماد ایالاتمتحده آمریکا به پادشاهی ایران بهاندازهای بیشتر شد که همه محدودیتهای فروش سلاح به ایران برچیده و ایران توانست از پیشرفتهترین ادوات و سلاحهای آمریکایی بدون محدودیتهای ادوار پیشین برخوردار شود. جنگندههای پیشرفتهای همچون اف ۱۴ به پادشاهی ایران فروخته شد و چنین جنگافزارهایی در سالهای جنگ سرد ایران را در موقعیتی منحصربهفرد در خلیجفارس قرار داد. سرکوب شورش ظفار در عمان و کمک پادشاهی ایران به پادشاهی این کشور برای پسزدن کمونیستها، جلوه نمادین قدرت فائقه ایران در خلیجفارس بود.
رهام الوندی در جملهای کوتاه سطح بالای روابط ایران پادشاهی و آمریکا در دوره ریاستجمهوری نیکسون را اینگونه خلاصه میکند: «درحالیکه واشینگتن به قدرت برتر ایران در خلیجفارس احترام میگذاشت، تهران نیز از رهبری آمریکا در جنگ سرد حمایت میکرد». (همان، ص ۱۷)
این پژوهشگر تاریخ روابط بینالملل همچنین درباره جایگاه خاص و ویژه توصیههای محمدرضاشاه نزد ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر در حمایت پنهانی آمریکا از کردهای عراق در سالهای آغازین دهه ۷۰ میلادی در مبارزه با حکومت صدام مثال میآورد و مینویسد: «اگر شاه میگفت سقوط کردها موجب افزایش تهدید شوروی نسبت به ایران و خلیجفارس میشود، در آن صورت نیکسون و کیسینجر بدون توجه به توصیه مشاوران خود به حرف شاه گوش میدادند…نیکسون و کیسینجر بدون توصیه شاه بهاحتمال قریببهیقین درخواست کردها برای کمک به آنها را نادیده میگرفتند، همان کاری که در طول سه سال اول ریاست جمهوری انجام داده بودند ولی به یمن دیپلماسی پنهان و جدی شاه، ایالاتمتحده موافقت کرد در حمایت از کردها به ایران ملحق شود». (الوندی، ۱۳۹۶، ص ۱۳۸)
سخن پایانی
در تحلیل نهایی میتوان گفت که رابطه ایران در دوره پادشاهی محمدرضاشاه با ایالاتمتحده آمریکا، رابطهای عمیقا دوستانه بوده است که بسته به دکترینهای حاکم بر دولتهای وقت آمریکا میتوانست دوری و نزدیکی استراتژیک خود را پیدا کند، ولی نهتنها هیچگاه از حالت دوستانه خارج نشد بلکه در دوره ریاستجمهوری ریچارد نیکسون و بنا به اسناد معتبر موجود، ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر به مشورتهای شاه در مورد روند تحولات جاری در خاورمیانه را بعضا به توصیههای دستگاههای اطلاعاتی دیپلماتیک و اطلاعاتی خود برتری میدادند.
بر اساس چنین واقعیاتی بایستی گفت که اگرچه آمریکاستیزی و تصویرسازی از کشور ایران به شکل یک کشور یاغی در نظم جهانی ازجمله رویکردهای بنیادین رژیم اسلامی است که خط فاصل قاطعی بین آن با حکومت پادشاهی پهلوی میکشد، ولی این مجوز را به خامنهای نمیدهد که تاریخ را تحریف کند و حکومت پادشاهی پهلوی را حکومتی «سلطهپذیر» در مقابل ایالاتمتحده آمریکا معرفی کند.